روانشناسی عمومی
(فصل اول ماهیت روانشناسی)
روانشناسی بررسی علمی رفتار و فرایندهای ذهنی است. جهت ورود به مباحث روانشناسی چند مسأله را از دیدگاهیهای مختلف بررسی مینمایم.
1- ادارک پریشی چهره: به علت آسیب مغزی وارده بر ناحیهای معین از مغز (سمت راست) فرد قادر به بازشناسی چهره افراد نمیباشد. این ناتوانی در بازشناسی چهرهها ادارک پریشی چهرهیی نامیده (Prosopagnosia) میشود (نمونه: بیماری که زنش را به جای گربه گرفته بود یا عدم شناخت چهرة خود خود در آینه).
2- اسناد ویژگی ها : هنگام قضاوت در این که پرداخت اعانه قابل توجهی ناشی از ویژگی موقعیت است ، معمولاً ویژگی شخص مهمتر به نظر میرسد. اما باید توجه داشت که در مواقعی فشار موقعیتها چنان شدید است که همه افراد مجبورند کم و بیش به شیوة مشابهی رفتار کنند. اما در این موارد نیز ما مصرانه عمل فرد را برخاسته از شخصیت خودش تفسیر میکنیم. خطاهای ناشی از این سوگیری به اندازهای شایع است که روانشناسان آن را خطای بنیادی اسناد fundamental attribution error نامیدهاند.
3- یا دزدودگی کودکی: اکثر بزرگسالان می توانند رویدادهایی از سالهای نخستین زندگی خود را به خاطر آورند. اما تقریباً هیچ کسی قادر نیست اکثر رویدادهای سه سال اول زندگی خود را به خاطر آورد. از این دورة گذرا نقشی در ذهن ما نمیماند. این پدیده را که زیگموند فروید کشف نمود. یا دزدودگی کودکی childhood amnesia نامیده می شود.
خاستگاههای تاریخی روانشناسی :
خاستگاههای روانشناسی نوین را میتوان تا سدههای چهارم و پنجم پیش از میلاد (5و4 ق.م) پی جویی کرد. (سقراط، افلاطون، ارسطو) پرسشهایی که سقراط، افلاطون و ارسطو مطرح کردند را باید پیش درآمد رویکرد شناختی دانست. مشاهدات بقراط دربارة نحوة کنترل و سازماندهی اندامهای مختلف بدن به وسیله مغز زمینه را برای پیدایش رویکرد نوین به فیزیولوژی و دیدگاه زیستشناختی در روانشناسی آماده ساخت.
فطری نگری در برابر تجربه گرایی:
در دیدگاه فطری نگری گفته می شود که آدمیان با گنجینهای از دانش و فهم واقعیت زاده میشوند. دکارت برخی از اندیشهها را ( خدا، خویشتن، کمال،... ) فطری میدانست. وی بدن آدمی را ماشینی می دانست که قابل بررسی است. این دیدگاه دکارت سرآغاز رویکردهای پردازش اطلاعات دربارة ذهن آدمی است. دیدگاه تجربه گرایی بر آن است که دانش از طریق تجربهها و تعاملهای آدمی با جهان کسب می شود. این دیدگاه با نام جان لاک فیلسوف سده هفدهم پیوند دارد. او معتقد بود که آدمی در بدو تولد همچون لوح نانوشتهای است که تجربههای جریان رشد او، دانش و فهم را روی آن ثبت میکنند. این دیدگاه سرآغاز پیدایش روانشناسی تداعیگرا بود. آنها معتقد بودند که ذهن انباشته از اندیشههایی است که از طریق حواس به آن راه مییابند و طبق اصولی از قبیل مشابهت و تضاد به هم پیوند مییابند. اما امروزه به طبیعت و تربیت با دیدی تلفیقی نگاه میشود.
آغاز روانشناسی علمی :
دوهزار سال بعد از بقراط در نیمه دوم صده نوزدهم روانشناسی علمی زاده شد. آغاز روانشناسی علمی را معمولاً متقارن با تأسیس نخستین آزمایشگاه روانشناسی توسط ویلهم وونت در سال 1879 در شهر لایبزیک آلمان میدانند. خاستگاه تأسیس آزمایشگاه وونت این باور بود که ذهن و رفتار را نیز مانند سیارهها و مواد شیمیایی یا اندامهای بدن آدمی میتوان با روشهای علمی بررسی کرد. وونت به دروننگری به عنوان روشی برای بررسی فرایندهای ذهنی اتکا میکرد. رویکرد شناختی قرن نوزدهم عمدتاً بر تجارب ذهنی تمرکز داشت و دادههای آن نیز بیشتر حاصل خویشتن نگری (self-observation) یا درون نگری(introspection) بود. مشاهدات شخص دربارة ماهیت ادارکها، اندیشهها و احساسهای خودش و ثبت آنها به وسیله خود او را درون نگری مینامند. (مثلاً مشاهدات شخص درباره تأثرات حسی خودش پس از تابش نور رنگین به وی).
وونت درون نگری را کافی ندانست و آزمایش را نیز برای تکمیل . . . .